مقدمه
تصميم گيري، مستلزم انتخـاب راهـي از ميـان راه هاسـت و ايـن انتخـاب هنگامي هوشيارانه و حساب شده است كه بيش از يك معيار در گزينش آن به كار گرفته شـود.
توجه محققين به مدل هاي چند معياره ((MCDM) Criteria Decision Making Multiple) برای تصمیم گیری در دهه های اخیر پيچيده شده است. در اين نوع تصميم گيريها، برای سنجش بهینگی بجای یک معیار، ممکن است از چندین معیار سنجش استفاده شود. بطور مثال اگر برای حمل و نقل دریایی بخواهیم هم هزینه را کاهش دهیم و هم سود را افزایش دهیم و فاکتورهای ایمنی را با توجه به درجه اهمیت هریک از آنها در نظر بگیریم، درواقع با یک نوع مساله پیچیده مواجه هستیم که با استفاده از روش ها و تکنیک های قبلی، قابل بررسی نخواهد بود. برای حل این مشکل باید از مدلهای تصمیمگیری چندمعیاره اسافاده کنیم. یعنی فرایند تصمیم گیری را میتوان از زوایای دیگر بررسی کرد خصوصا زمانی که اجبارا باید برای تصمیم گیری معیارهای مختلفی را درنظر بگیریم.( مثلا درنظر گرفتن میزان درآمد و قیمت سهام بازار و … ) در مسائل سازمانی و انتخاب استراتزی ها برای یک سازمان میتواند مهم تلقی شود.
همانطور که قبلا اشاره کردیم، تصمیم گیری چند هدفه بخشی از تصمیم گیری چند معیاره می باشد. اگر بخواهیم بهتر بگوییم، به صورت کلی تصمیم گیری چند معیاره (MCDM) به دو بخش تصمیم گیری چند شاخصه (MADM) و تصمیم گیری چند هدفه (MODM) تقسیم بندی می شود. در تصمیم گیری چند شاخصه که در سایت صنایع20 بسیار به آن پرداخته شده با روشهای گوناگونی از جمله AHP، ANP و… به دنبال نقطه ای بهینه برای هدف می گشتیم.
اما در بسیاری از موارد تصمیم گیری، ممکن است تصمیم گیرنده چندین هدف را به صورت همزمان مد نظر داشته باشد. این اهداف ممکن است گاهی در تضاد با هم باشند و یا درمواردی از اهمیت ها و اولویت های مختلفی برای تصمیم گیرنده برخوردار باشند، همچنین در مواردی ممکن است تصمیم گیرنده ذهنیتی از اهداف داشته باشد و مقدار مطلوبی را دنبال کند. در عین حال همانند گذشته هر مساله با محدودیت هایی روبرو است که جواب های یافته شده برای همه این اهداف باید در این محدودیت ها صدق کنند. چنین مسائلی را تصمیم گیری چند هدفه (MODM) می نامیم.
تصمیم گیری چند هدفه
برای بهینه سازی مسائل چند هدفه روش های گوناگونی مطرح شده است که در این مبحث به بررسی مهمترین این روشها می پردازیم:
برنامه ریزی آرمانی (Goal Programing)
برنامه ریزی آرمانی (GP) یک تکنیک برای تصمیم گیری چند معیاره است. معمولا به صورت مدل برنامه ریزی خطی توسعه یافته دیده می شود که شامل چندین هدف است که به منظور دستیابی به مقدار مورد انتظار اهداف بیان می شود. به طور کلی برنامه ریزی آرمانی می تواند به طور خاص برنامه ریزی خطی باشد هنگامی که تنها یک هدف داشته باشد.
روش برنامه ریزی آرمانی به مفهوم ارضا کردن نسبی اهداف است که این به معنی آن است که تصمیم گیرنده نمی خواهد تمام اهداف را به صورت دلخواه ارضا کند. بدین دلیل در این گونه تصمیمات، تصمیم گیرنده سعی در به دست آوردن جوابی هر چه نزدیک تر به اهداف مورد نظر خود می کند.
برنامه ریزی آرمانی اولین بار در مقاله چارنز، کوپر و فرگوسن در سال 1955 برای روش محاسبه خسارت ها ارئه شد در اواسط دهمه هفتاد کاربرد GP در مقالات فزونی یافت و به طور قطع می توان گفت که همچنان برنامه ریزی آرمانی یکی از تکنیک های مورد استفاده در تصمیم گیری چند هدفه است.
اصول مدل سازی در برنامه ریزی آرمانی خطی تفاوت معنی داری با رویه مدل سازی برنامه ریزی خطی ندارد. تفاوت اساسی در اینجا مربوط به توضیح و فرموله کردن اهداف ، آرمان ها ، اولویت آرمان ها و محدودیت های آرمان ها می باشد.
هدف: هدف عبارت است از یک بیان عمومی که منعکس کننده خواسته های تصمیم گیرنده در قالب روابط ریاضی باشد. مثلا خواسته یک تصمیم گیرنده ممکن است در ارتباط با حداکثر کردن سود یا حداقل کردن هزینه باشد.
سطح تمايل: سطح تمایل عبارت است از یک مقدار عددی خاص همراه با یک سطح توفیق قابل قبول یا مطلوب برای هدف معین می باشد.
آرمان: هدف مرتبط با یک سطح تمایل را آرمان می نامند. مثلا آرزوی کسب سودی معادل x ریال یا کاهش هزینه ای معادل y ریال آرمان نامیده می شود. به این ترتیب حداکثر کردن سود یک هدف است، اما کسب سودی معادل 1000 واحد پولی یک آرمان می باشد.
متغيرهاي انحراف از آرمان: دستیابی به سطح تمایل تعیین شده در یک هدف وابسته به امکانات، منابع، محدودیت ها و … می باشد که در عمل ممکن است تصمیم گیرنده به سطح تمایل تعیین شده دست یابد یا نیابد. در بسیاری از موارد ممکن است بین آرزوها، تمایالت و خواسته های تصمیم گیرنده و آنچه که در عمل به آن می توان دست یافت، تفاوت و اختالف وجود داشته باشد. این میزان تفاوت در مدل های برنامه ریزی آرمانی توسط متغیری که به آن متعیرهای انحراف از آرمان گفته می شود، اندازه گیری می شود.
روش لکسکیوگرافی (Lexicographic)
یکی دیگر از روش های برنامه ریزی آرمانی است که هنگامی استفاده می شود که بتوان ترتیب اولویت اهمیت هر یک از انحراف ها را مشخص کرد.
کمینه سازی لکسیکوگرافی این گونه تعریف می شود که کمینه کردن هر یک از اولویت ها بر اساس ترتیب آن ها، در حالی که تمامی مقدارهای کمینه بدست آمده برای اولویت بالاتر حفظ شوند.
این روش هنگامی استفاده می شود که تصمیم گیرنده به طور طبیعی در ذهنش توابع هدف را مرتب کرده تا این که رابطه مقایسه ای نسبت به هم داشته باشند. البته از این روش در زمانی که تصمیم گیرنده نتواند و یا نخواهد که رابطه اهمیت هر یک از توابع را با وزن آن ها نشان دهد نیز استفاده می شود.
اصولا روش لکسیکوگرافی بیش از روشهای برنامه ریزی آرمانی مورد استفاده قرار می گیرد.
برنامه ریزی چند هدفه احتمالی
برنامه ریزی چند هدفه احتمالی نشان داده می شود در بسط طبیعی برنامه ریزی چند هدفه معین با محتوای احتمالی.
چندین موقعیت تصمیم گیری، جایی که تصمیم گیرنده تمایل دارد که اهدافش بهینه شود که هر کدام بستگی به پارامترهای تصادفی دارد وجود دارد.
در این ادبیات روشهای زیادی وجود دارد که از عهده اهداف با همان موقعیت بر می آیند . در حقیقت اهداف به پارامترهای تصادفی بستگی دارند که متغیرهای تصادفی اهداف را می سازند. بنابراین یک نقطه در منطقه می تواند یک جواب حل پارتو برای مساله باشد فقط زمانی که تحقق پارامترهای تصادفی رخ دهد.
روش LP-metric
در این روش مجموع توان انحرافات نسبی اهداف را از مقدار بهینه شان حداقل می کنیم.
بدین صورت که برای یک مساله با n تابع هدف، باید مقدار بهینه هر تابع هدف را (از اولین تا nامین) مستقل از بقیه n-1 تابع هدف دیگر و با درنظر گیری تمامی محدودیت های مساله حساب کرد.
از آن جایی که هر چه توابع هدف به مقادیر بهینه شان نزدیکتر باشند برای ما مطلوب تر است بنابراین به دنبال تابع هدفی هستیم که با استفاده از آن همه توابع هدف به مقدار بهینه شان نزدیک شوند.
بدین منظور باید مجموع انحراف های نسبی اهداف از مقادیر بهینه شان حداقل شود.
در روشLP ،ارجحیت تصمیم گیرنده نسبت به اهداف مختلف به صورت وزن اهداف در نظر گرفته می شود. استفاده از وزن دهی ارجحیت تصمیم گیرنده نسبت به اهداف را به طور دقیق نشان نمی دهد. همچنین در روش LP ،جواب های به دست آمده به متریک استفاده شده و به وزن توابع هدف وابسته است.
رویکرد تبدیل تابع هدف به محدودیت
در این روش از بین توابع هدف مختلف، یکی را انتخاب و سایر توابع هدف با در نظر گرفتن مقادیری، که تصمیم گیرنده یا مدل سازی تعیین می کند، به محدودیت تبدیل می کنیم و مساله به یک مدل برنامه ریزی خطی یک هدفه تبدیل می شود و به طریق معمول برنامه ریز خطی حل می شود.
برای مثال در یک تابع دو هدفه که یکی معرف سود و دیگری معرف میزان اشتغال باشد و تصمیم گیرنده تمایل داشته باشد میزان سود در سطح مطلوب حداقلی قرار بگیرد این تابع را با تامین حداقل نظر تصمیم گیرنده در محدودیت ها قرار می دهیم.
در صورتیکه تصمیم گیرنده مایل باشد اهداف را اولویت بندی کند در این صورت روش اولویت مطلق مطرح می شود که در این صورت مساله را تنها با هدفی که اولویت اول دارد حل میکنیم و جواب بهینه را مشخص می کنیم.
سپس در مرحله بعد تابع هدف اولویت اول را برابر با جواب بهینه بدست آمده قرار داده و به عنوان یک محدودیت به مساله اضافه کرده و مساله را با در نظر گرفتن تابع هدف با اولویت دوم حل می کنیم.
مرسی بابت مطلبی که ارائه دادین